Simorgh
خدايا خيلي دوسش دارم نميدونم دلش پيش منه يا کس ديگه ولي نااميد نميشم. اميدوارم مال من بشه معصوميتش، شرم و حياش، فهم و شعورش... همش منو منگ خودش کرده از اولي ک شناختمش دوسش داشتم ولي حالا احساس عميق تري بهش دارم ب قول اردلان: تو دلم ولوله ست واسه خواستنش! يخورده هم ميترسم اگه باهام تند شه، اگه مال من نشه، اگه بفهمم دلبسته کس ديگه شده، اگه دوسم نداشته باشه اگه... اما اينور دلمم ميگه: اگه بشه ب هم برسيم، اگه بشه عاشقونه بغلش کنم، اگه ب قول اون مادر جونش واسم در ره، اگه بشه تا آخر عمر مال هم باشيم اگه بشه اسم کسي جز منو نبره، اگه بشه باهاش کامل شم، اگه بشه... چي ميشه! خدايا خودمونو سپردم دست خودت. راه و چاه رسيدن بهشو نشونم بده ولي قبلش بيا من و خودت صلح کنيم! بيا دستمو بگير و از گناه بيارم بيرون، بهم انرژي بده واسه ب دست آوردنش خدا مث من و اون خيليا هستن پ خودت هواي همشونو داشته باش. خيلي وقته از از علي و لعيا خبر ندارم لعيأ از أز ده تا کلمش هشتاش عليه! خدايا خودت کمکش کن. از قسمت همن معطلش نکن. خيلي اذيت ميشه ممنونتم خدا ♥

           
درد دارم... دردم دردناکه.خيلي. دردم از ناموس وطنمه ناموسي ک مراقب خودش نيست آخه چ چيزي باعث ميشه يه دختر ايراني واسه جلب توجه چهارتا.... خودشونو ب هزار مدل درميارن. آخه چرا؟ پسر عاقل و با غيرت ک نمياد ب اينا دل بده پسر ايروني دختري رو ميخواد ک پاکترين باشه ممکنه دوستياي عميقي شکل بگيره و قربون صدقه همم برن ولي تا کي دووم داره؟؟؟ پسر اگه بخواد سراغ دوستي و س.ک.س باشه ميره سراغ دخترايي ک لااقل ظاهرشون نشون ميده ناميزونن. ولي کدوم عاقلي ميره دنبال دختري ک صدتا چش دنبال خودش ک ن بدنشه! پسر ايروني زن ميخواد، همدم ميخواد، يکي ميخواد دلش باهاش باشه، يکي ک فرقي نکنه پسر دارا باشه يا ندار، يکي ک تو چشاش عشقو بشه ديد. يکيو ميخواد بگه همه دنيا ي طرف شوهرم ي طرف. پسر ايروني باغيرت کسيو ميخواد ک جلو بقيه خودشو ب نمايش نذاره چون مال اونه. اصن اگه ميخواد جلو همه زيبا و تو دل برو ب نظر بياد خو بايد با همه باشه ن يه نفر. انتخاب يه دختر يا پسر واسه ازدواج کار آسوني نيست چون اعتماد سخت شده. دختر ايروني عزيز پسر ايروني دل ميخواد ن عشوه، ن سوراخ ن ک اينا بد باشه ها ولي عشوه و ناز و س.ک.س بايد بر پايه دل باشه ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ دوستاي گلم اگه از نوشته هام خوشتون نمياد بگين. خوشحال ميشم انتقاد کنين ممنون از همتون

           
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:خاطره,دلنوشته,چرندوپرند,هرزنامه,22,Lonesome, :: 21:57
lonesome
و باران سخت ميباريد در يک شب پاييزي، اين آغاز ديگري است و اين منم، گم شده در مه، ستاره اي سرگردان در کهکشاني بي انتها فرورفته در قعر اقيانوسي عميق و تاريک، من گم شده ام، من در اين دنياي متروک تنهايي خود که در تاريکترين شبها و ابري ترين روزها را دارد و باد زير آوار غروب کوچه هايش را دلتنگ مينوازد، گم شده ام، آري، من گم شده ام آقا ب دادم برس... ♥♥♥♥

           
یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,21,lonesome, :: 18:5
lonesome
مينويسم... از دلي خسته، از کمري شکسته و دنيايي ک ب دل ما ننشسته تا کي بي ارادگي؟ تا کي بي غيرتي؟ تا کي نشستن و انتظار؟ تا کي گناه خود ب گردن ديگران انداختن؟ بس است ديگر. مگر يادمان رفته هرکس مسئول اعمال خويش و زندگي خويش است؟ وقتش نشده يه تلنگر ب خود بزنيم؟ وقتش نشده ب دنيا و مردمش لبخند بزنيم؟ لبخند دل خوش ميخواد درست خب چرا دلمان را خوش نميکنيم؟ ب خيلي چيزها ميتوان دل را خوش کرد ب دوست داشتن کسي ک دوستت دارد ب عشق کسي ک بي بهانه پي توست ب داشتن دلي پاک ک همه داريم ب دينمان اگر دقت کنيم خيلي چيزها داريم ک بايد شکرش ب جا آريم اين روضه نيست، موعضه هم نيست. حرف دل است منصفانه بنگريم... چ کسي جز خودمان مسئول اعمال ماست؟ ولي دلخوشيمان چرا. نميدانم چرا دلخوشي اي ک با يک لبخند ب دست مي آيد دريغش ميکنند. چرا طعنه ميزنند مگر خودشان که هستند و چ دارند؟ مگر معصومند ک اينگونه خودخواهند؟ خدا بهشان لطف کرده، جمال داده، مال داده، کمال داده... لطف کرده بهشان ولي کو شکرگذاريشان خدايا چرا کاري ميکني ب عدالتت شک کنم؟؟؟ چرا اين همه صفت خوب در يکي و اين همه نقص در ديگري؟؟؟ امتحان است؟ کدام امتحان؟ سفسطه ميکني خدا. چرا از همانها امتحان نميگيري؟ خدايا خسته ام کردي بس است ديگر. بنشين فکر کن چ بلايي ب سر ما مي آوري. ب تو شک ندارم اما ب دنيايي ک ساختي چرا. خودت حکمتت را برايم روشن کن

           
شنبه 12 مرداد 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,20,lonesome, :: 11:21
lonesome
دنيايم برايم کوچک است ن که کوچک است... دلگير است رهايي ميخواهم پرواز ميخواهم ب سوي ک؟ » ب سوي او « او کيست؟ » آقا، مولا « ک چ؟ » ک نوکرش باشم « باز ک چ؟ » ک شايد آدم شوم « مگر نيستي؟ » مث خيلي ها اسم آدم را دارم اما ن... خوب ک فکر ميکنم ن آدم نيستم « اميد داري؟ » گاه گاهي يه روزنه اي از اميد پيدا ميشود « اگر قبولت نکند چه؟ » آقا دلشکسته را رد نميکند اگرم کند آنقد صبر ميکنم و اصرار مي ورزم تا قبولم کند « از آقا چ ميخواهي؟ » شفا « مگر بيماري؟ » آري مرگ ميخواهم « چ بيماري رايجي. چرا مرگ؟ » چرا زندگي؟ « خب تا ب حال چ کردي ک مورد نظر آقا باشي؟ » شايد هيچ « چ ميخواهي بکني؟ » نميدانم « پس اميدت واهيست. » شايد. تو کيستي؟ کاش ميشد با خود آقا سخن بگويم تا راهنمايم باشد « لياقتش را داري؟ » ن « من خودت هستم خوشحالم ک گاهي با من ( خودت ) سخن ميگويي اين اميدوار کننده است » از آقا ميخواهي ب صدايم گوش دهد و ياريم کند؟ چون تو از خودم پاکتري « آري حتما. سعي کن ب من نزديکتر شوي تا آقا نگاهت کند » تمام سعيم را ميکنم. دست ب زانو گذاشتم تا بلند شوم. يا علي... « . . . سلام دوستاي گلم منو ببخشين اگه نميتونم قشنگ مطلب بنويسم. خوشحال ميشم نظر بدين و انتقاد کنين. ممنون راسي نميدونم چطور بايد عکس بذارم اگه ميشه راهنماييم کنين

           

سلام خدا.
خدايا اين روزا و شبا خيلي عزيزه منم خواسته جديدي ندارم
ميدوني چي ميخوام. بارها بهت گفتم پ يه گوشه چشميم بهم داشته باش
خدا گاهي خيلي حالم خوبه...حال خوبمو ازم نگير
هرچند تجربه ثابت کرده هميشه پشت حال خوبم يه حال مزخرف مياد سراغم!
حالا ديگه از حال خوبمم ميترسم
ميترسم هرچي بيشتر حالم خوب باشه بدبختي بعدش عميق تر باشه!
خدايا واقعا لازم ب گفتنه؟؟؟ خب خودت هواي همه رو داشته باش ديگه
خدايآ دلاي عاشقو به هم وصل کن.
مث دل علي و لعيا، محمد و فاطمه، من و خودت! و همه کسايي ک دلشون گيره کاري کن ب حاجتشون برسن
رو خواسته هاي منم فکر کن ب جون خودت انقدرام بزرگ نيست.
خيلي دوستت دارم تنهام نذار
♥♥♥



           
چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,18,lonesome, :: 16:12
lonesome
گاهي وقتا دلم بدجور هواشو ميکنه... دلم ميخواد پيشم باشه باهاش حرف بزنم اصن حرف ن فقط باشه باشه و نوکريشو کنم دلم ميخواد زود بياد و بگم غلط کردم بگم اصن هرچي تو بگي آقا آقا من ک کافر نيستم... اگرم گاهي اشتباهي ميکنم واسه اينه ب يقين نرسيدم اگه باشي يقين ميارم، جونمم ميدم آقا دلم لک زده واسه يه مرگ اساسي! يا بيا و اگه لايق بندگي نيستم بکش يا بذا تو رکابت باشم تا کشته شم آقا مگه از دل ماها خبر نداري؟؟؟ ازت ميخوام خواسته هامونو خودت ب خدا برسوني آخه ما ضعفا صدامون ب خدا نميرسه آخه ماها خواسته هامونم مث خودمون کوچيکه گم ميشه تو خواسته ها و دعاهاي بزرگ سرتو درد نميآرم حال خودمم خوب نيست پام عرق سوز شده دارم پيچ و تاب ميخورم! آقا اصن چطوري با خودت بايد حرف زد؟؟؟ منشي داري وقت بگيريم؟ اگه داشتيم وقت ميرسيد ب ما؟ حالا فرض ميکنم بدون منشي و واسطه صدامو ميشنوي پ بازم ميآم پيشت اصن خودت بيا خيلي دوستت دارم آقا زود بيا...زود ♥

           
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,17,lonesome,آقا, :: 14:32
lonesome

آنچه می خواهیم نیستیم
آنچه هستیم نمی خواهیم
آن چه دوست داریم نداریم
آن چه داریم دوست نداریم...
اما عجیب است که هنوز زنده ایم و امیدوار به اینکه روزی
، جایی،
در کنار کسی،
بالاخره خوشبخت خواهیم شد...



           

خاطراتم چون زهر در وجودم پراکنده شده
در پي پادزهرم! پادزهرم فقط بازگشت است
خدايا يعني ياريم ميکني؟
تنهام، غريبم فقط تو موندي
شايدم نموندي نميدونم
کلماتم آزار دهندست اگر ب تو ميگويم براي اين است ک شنونده خوبي هستي
ولي کاش گويندگي هم بلد بودي
اصلا زبان داري؟؟؟ پس چرا سخن نميگويي؟؟؟
ميگويند ميخواهي ب سخنان خدا گوش دهي قرآن بخوان ولي من تورا ميخواهم ن قرآن و کلمات تکراري
صدايت، نفست، فريادت را ميخواهم
چيزي بگو خو
اصلا بحث ميکنيم ببينيم راز خلقت اين موجود دوپا چيست؟
اصلا بحث کنيم ببينيم تو که دم از عدالت و انصاف ميزني چرا تو دنياي ما عدالتي نيست؟؟؟
چرا نميشود همه دارا باشند؟
نميگويم همه ب يک اندازه ولي دارا باشند.
ميگويند: خدا گر ز حکمت ببندد دري ز رحمت گشايد در ديگري!
اما اينطور نيست. ميگي يه چيزو بگيري چيز ديگه اي ميدي حتي بهترشو اما نميدي
اصلا بحث من نيست من شکرت ميکنم ولي خيليا در واقع هيچي ندارن. حتي اميد
خدا دلت مياد سر بندهات همچين بلاهايي بياد؟
تازه تهديد ميکني ميسوزوني!
خب من يه بار سوختم اصلا حس خوبي نيست! افتضاحه
من ک بندتم نميتونم تصور کنم حتي انگشت يکي بسوزه چ برسه کلا...
نميگم مجازات نکن اما چرا آتش؟؟؟
شايدم اين فقط يه تهديده واسه ترسوندن ما
اصن تصور ما از تو بايد چطوري باشه؟؟؟
ب دادمون برس...داريم غرق ميشيم تو خودمون



           

از انسان هاي گربه صفت متنفرم
همان هايي ک ب هر محبتي جذب ميشوند و ب هيچ محبتي پايبند نيستند
دل يدونست، مگه چندتا دلدار بايد باشه؟؟؟
معاشرت کنيد، اما دل نبنديد
ن اينکه نبنديد... ب اهلش ببنديد
عاشق تک پرام
اونا ک يه اسم رو زبونشونه
اونا ک ميگن: دل يکي دلدار يکي
اونا ک ميدونن بهترم هست ولي ب اوني ک دارن قانعن
اصن تو چشمشون بهتري وجود نداره
خدايا خسته ام از سياهي
دلم، روحم، دنيايم، روابطم... همه سياه
کمرنگش کن اين سياهي رو
شکرت ب خاطر تمام چيزهاي خوبي ک ب من دادي
بزرگترينش همين دل ک براي داشتنت پر ميکشه ولي بالاش کوتاهه
قوي کن دلمو... قوي کن تا يخ نزنه
قوي کن ک نسوزه
خسته نشه
نااميد نشه
سياه نشه
♥ آمين ♥



           
چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,14,lonesome, :: 18:20
lonesome

از خداوند نيرو خواستم، ضعيفم آفريد که تواضع بندگي را بياموزم. * از او سلامتي خواستم که کارهاي بزرگ انجام دهم، ناتوانم آفريد تا کارهاي بهتري انجام دهم * از او ثروت خواستم تا سعادتمند شوم، فقرم بخشيد که عاقل باشم. * از او قدرت خواستم که ستايش ديگران را به دستآورم، شکستم بخشيد که بدانم پيوسته نيازمند اويم. * از او همه چيز خواستم که از زندگي لذت ببرم، زندگيم بخشيد که از همه چيز لذت ببرم.* آنچه خواستم به من نداد، آنچه بدان اميد داشتم به من بخشيد، و دعاهاي ناگفته ام مستجاب شدند. و آن ها اين بود: من هستم! در ميان انسان ها و غرق در نعمات پروردگار

دوستاي خوبم خوشحال ميشم نظر بدين، انتقاد کنين و پيشنهاد بدين. دوستون دارم♥♥♥



           
یک شنبه 30 تير 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,12,lonesome, :: 21:33
lonesome

فقط مي آيم و مينويسم. از خودم، از دنياي خودم، خداي خودم.
از روزهاي سياه و قلب سياه ترم مينويسم. اما با چه هدفي؟؟؟
هدفم تغيير بود... يعني هست. اما بدون اراده ک نميشود تغيير کرد، بدون انگيزه هم نميشود
چه چيزي اشتباست؟ خودم، راهم، هدفم
امروز جمعست. شايد از امروز، يا شايد از فردا من ديگر ايني نيستم ک بودم.
زيادي تنهام خدااا... گاهي ميگم گور باباي تنهايي مگه تنهايي چشه؟ تازه من ميتونم خدا رو داشته باشم
گاهيم دليل تنهاييمو جست و جو ميکنم و ب هيچي نميرسم جز خودم.
فقط زمان لازم دارم. ميدونم داره دير ميشه کم کم ولي چاره اي نيست.
برنامم تقريبا کامله. 22 بند ک رعايتش لازمه، ولي سخت
شمايي ک اين مطالبو ميخوني
ميدونم چرت مينويسم ولي چاره اي ندارم بايد اينارو يه جا بنويسم... ب يکي بگم
اگه نظر بدي ک ممنون ميشم اگه ن همين ک سر زدي لطف کردي♥♥♥



           

نميدونم واقعا هست يا ن... خدارو ميگم.
اما خودمونيم اگه نباشه خيلي بده ها. انگار همه چي رو هواست!
خوبه حس کني هميشه يکي هست ک هواسش بهته، يکي ک تو تنهاييت باهاش حرف بزني، دوسش داشته باشي، دوست داشته باشه.
اصن بايد يکي باشه ک گله کنيم، سرش داد بزنيم، پيشش گريه کنيم و ازش بخوايم ببخشه.
چيزايي ک اون ديده و بقيه نديدنو ببخشه.
بايد باشه نه؟



           
پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,10,lonesome, :: 20:32
lonesome

معمولا اولين گام سخت است...
و براي من و راه من سخت تر.
لغزشي در اولين گام. ميدانم همه چيز ب خودم بستگي دارد و ب اراده ام
سست اراده نيستم پس تلاش ميکنم. " سياه سياه " اين وضعيت امروز من است.
تقويمم سياه شده، روزهايم سياه شده، و خودم از همه سياه تر.
نميدونم با کي حرف ميزنم!
با خدا، با خودم، با مخاطبي ک وجود نداره يا....  نميدونم
اصن خدايي ک ميگن کو؟؟؟
باز نميخوام گله کنم فقط دلگيرم همين.
آخه خدا چطور بايد رشد کرد؟ چطور بايد ب عدالت رسيد؟
تا خودمو پيدا نکنم نميتونم کمکي ب کسي کنم پ همچنان ب دنبال خودم ميگردم.
فقط ميدونم ايني نيستم ک هستم.
کاش ميشد ب حکمت خدا پي برد.
خدا اصن اين قيامت و بهشت و جهنمت چطوريه؟؟؟
مگه ميشه بريم جايي ک همش نعمت باشه
وقتي سختي اي نباشه نعمت و خوشي مفهومي نداره. بعد يه مدت بهشتيا خسته ميشن و دنبال يه راه فرار از بهشت يا زندوني از خوشي!!!
يعني اونجا زندگي چطوريه؟ اصن اگه اونجا مرگ نباشه زندگيم مفهوم خودشو از دست ميده...
گيجم گيج. بهم بفهمون چي ب سرمون مياد



           
پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,9,lonesome, :: 17:47
lonesome

ديگر بس است تکرار. بايد تغيير کرد.
بايد ک از هواها گذشت، بايد ک از هوس ها گذشت، از خود گذشت، از دنيا و مردمش گذشت، با سهراب همسفر شد و از درياها گذشت، رسيدن ب او دشوار است دشوارتر از کار فرهاد، دشوارتر از زجر مجنون ولي شيرين است. آري رسيدن ب او شيرين است. شيرين تر از عشق شيرين، شيرين تر از شور ليلي.
بايد توانست. ميروم... ميروم ک ب پشت درياها برسم و خودم را، دنيايم را و خدايم را بيابم.
40 گام است اين راه براي من.
40 گام ک در هرگام عادتي برداشته و عادتي جايگزين ميشود.
و تکرار ميکنم ک من ميتوانم چون او ياريم ميکند♥



           
چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:خاطره,دل نوشته,درپيت,هرزنامه,8,lonesome, :: 12:12
lonesome

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید سلام به دوستاي گلم. مطالب اين وبلاگ احتمالا ب درد کسي نميخوره چون خاطرات درپيت خودمو توش مينويسم! البته سعي ميکنم مطالب قشنگي هم ک ب زندگي و خاطرات و احساسم مربوط باشه بذارم ک شايد اونا ب درد شما بخوره. در کل اگه از مطلبي يا عکسي خوشم بياد ميذارمش تو وبلاگم هرچند تکراري باشه. خوشحال ميشم نظر شما رو هم بدونم. اگه خعلي درپيت مينويسم و حالت بد شد حق توهين نداري چون وبلاگ خودمه عشقي مطلب ميذارم. در واقع اين دفتر خاطراتمه پ يا نخونش يا ميخوني نظر هوايي نده نظرت کاربردي باشه! ديگههههه..... فعلا همين! ♥♥♥♥ موفق باشي دوست خوبم ♥♥♥
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Simorgh و آدرس faraz72.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 50768
تعداد مطالب : 37
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1